عیسى و زارع
 
درباره وبلاگ


خدا یا آن گونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم،و ان گونه بمیرانم که به وجد نیاید کسی از نبودنم ________ _______ ______ _____ ____ بی انتهــــــــــــــــــــــــــــــــاتــریــــن
بــــی انـتــهــاتــریــن
عــبــرتـــــــــــــــ
جمعه 6 خرداد 1390برچسب:عیسى بن مریم, :: 21:31 ::  نويسنده : حــسیـــنــــــ

 گویند حضرت (عیسى بن مریم ) علیه السلام نشسته بود و نگاه مى كرد به مرد زارعى كه بیل در دست داشت و مشغول كندن زمین بود.
حضرت عرض كرد: خدایا آرزو و امید را از زارع دور گردان . ناگهان زارع بیل را به یك سو انداخت و در گوشه اى نشست .
عیسى علیه السلام عرض كرد: خدایا آرزو را به او بازگردان . زارع حركت كرد و مشغول زارع شد. عیسى علیه السلام از زارع سؤ ال نمود: چرا چنین كردى ؟ گفت : با خود گفتم تو مردى هستى كه عمرت به پایان رسیده ، تا به كى بكار كردن مشغولى ، بیل را به یك طرف انداخته و در گوشه اى نشستم .
بعد از لحظاتى با خود گفتم : چرا كار نمى كنى و حال آنكه هنوز جان دارى و به معاش نیازمندى ، پس بكار مشغول شدم .


 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب